آیه 2 سوره حجرات
<<1 | آیه 2 سوره حجرات | 3>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ای اهل ایمان، فوق صوت پیغمبر صدا بلند مکنید و بر او فریاد بر مکشید چنانکه با یکدیگر بلند سخن میگویید، که اعمال نیکتان (در اثر بی ادبی) محو و باطل شود و شما فهم نکنید.
ای مؤمنان! صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نکنید، و آن گونه که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او بلند سخن نگویید، مبادا آنکه اعمالتان تباه و بی اثر شود و شما تباهی آن را درک نکنید.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد، و همچنانكه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مىگوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد، مبادا بىآنكه بدانيد كردههايتان تباه شود.
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صداى خود را از صداى پيامبر بلندتر مكنيد و همچنان كه با يكديگر بلند سخن مىگوييد با او به آواز بلند سخن مگوييد، كه اعمالتان ناچيز شود و آگاه نشويد.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا میکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمیدانید!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- جهر: آشكار شدن و آشكار كردن «الجهر: رفع الصوت» مراد از آن در آيه ظاهرا فرياد يا شبيه به فرياد است.
- تحبط: حبط: باطل شدن، بى اثر شدن «حبط عمله حبطا: بطل ثوابه»
نزول
شأن نزول آیات 2 تا 5:
قومى از سفهاى بنىتمیم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: یا محمد نزد ما بیا تا با تو حرف بزنیم. پیامبر از سوء ادب و طرز رفتار بد آنها مغموم گردید و آیه 4 نازل شد.
ابن اسحق گوید: این آیات درباره طائفه تمیم یعنى عطارد بن حاجب بن زرارة که از اشراف آن طائفه بوده و نیز اقرع بن حابس و زبرقان بن بدر و عمرو بن الاهتم و قیس بن عاصم نازل گردید. اینان گروهى عظیم را تشکیل داده داخل مسجد شدند و از پشت حجرات مسکونى رسول خدا صلی الله علیه و آله بانگ زدند تا پیامبر نزد آنان بیاید این موضوع بر پیامبر گران آمد و آزرده خاطر گردید لذا با همان حالت بیرون آمد.
آنان به پیامبر گفتند: نزد تو آمده ایم تا به تو فخر فروشیم بنابراین به شاعر و خطیب ما اجازه بده تا شعر گویند و سخن برانند. پیامبر اجازه داد در آن میان عطارد بن حاجب برخاست و خطبه غرّا و فصیحى اداء نمود پس از خطبه او رسول خدا صلی الله علیه و آله به ثابت بن قیس بن شماس فرمود: که برخیزد و جواب او را بدهد. ثابت برخاست و خطبه مفصلى که فصیح تر از خطبه عطارد بود، قرائت نمود پس از ثابت، زبرقان بن بدر از طائفه تمیم برخاست و چند بیت شعر خواند.
پیامبر به حسان فرمود: جواب او را بدهد. حسّان که از فصحا و شعراى بزرگ عرب بود، برخاست چند بیت شعر بسیار فصیح و بلیغ در جواب زبرقان ایراد نمود. در این میان اقرع بن حابس از طائفه تمیم از جابر خاست و گفت: ایها الناس این مرد را (مقصودش پیامبر بود) که مى بینید خطیب او از خطیب ما بهتر و شاعر او از شاعر ما فصیح تر و صداى گویندگان او از صداى گویندگان ما رساتر و بلندتر بوده است.
بعد از این گفت و شنود به خطیب و شاعر رسول خدا صلی الله علیه و آله جوائز نیکو بخشیدند و همگى آن طائفه به دین اسلام گرویده و مسلمان شدند.
عکرمه از ابن عباس روایت کند طائفه اى که به شرح فوق نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بودند از بنى العنبر بودند.
ابن عباس گوید: این آیات درباره قومى از بنىالعنبر که از طوائف بنى عمرو بن تمیم بودند، نازل گردید. بدین شرح که رسول خدا صلى الله علیه و آله لشگرى به فرماندهى عیینة بن حصن الفزارى براى آنان فرستاد وقتى آنها دیدند که عیینة نزدیک شده عیال و فرزندان خود را گذاشتند و فرار نمودند. عیینة فرزندان ایشان را به اسیرى به مدینه آورد بعد از این قضیه پدران اسیران مزبور نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آمدند و با دادن فدیه فرزندان خود را خواستند و هنگامى وارد مدینه شدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجره خود در خواب قیلوله بود.
فرزندانى که اسیر بودند چون پدران خود را دیدند به زارى افتاده و سخت گریستند و قوم مزبور با صداى بلند پیامبر را از پشت حجره صدا میزدند و مى گفتند: یا محمّد نزد ما بیا، از اثر فریاد آنان پیامبر از خواب برخاست، جبرئیل در آن وقت آمد و گفت: یا رسول اللّه از میان آنان شخصى را حکم قرار بده. پیامبر به آنان فرمود که سبرة بن عمرو را که بر آئین خود آنها بوده، حکم قرار دهند.
آنها راضى شدند. سبرة گفت: چون عموى من از من بزرگتر است، حکمیت را به او واگذار مینمایم و این شخص اعور بن بشامه بود. پیامبر به او فرمود که حکم نماید. او گفت: نیمى از این اسراء فدیه داده و آزاد شوند و نیمى دیگر بدون دادن فدیه آزاد گردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بدین حکم خشنود و راضى هستم سپس این آیات نازل گردید.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ «2»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! (در گفتگو با پيامبر) صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر نكنيد و آن گونه كه با يكديگر بلند گفتوگو مىكنيد، با پيامبر بلند سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين بىادبى،) اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشويد.
جلد 9 - صفحه 158
نکته ها
در آيهى قبل، از پيشىگرفتن بر رسول خدا و دستورات الهى در عمل نهى شد و در اين آيه، از بلند كردن صدا در حضور پيامبر در گفتار و سخن گفتن. در آيهى 63 سورهى نور نيز سفارش شده كه پيامبر را مانند خود صدا نزنيد، بلكه با احترام و مؤدّبانه نام ببريد.
حفظ عمل، مهمتر از خود عمل است. اعمال ما گاهى از اوّل خراب است، چون با قصد ريا و خودنمايى شروع مىشود، گاهى در وسط كار به خاطر عُجب و غرور از بين مىرود و گاهى در پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مىشود. به همين جهت قرآن مىفرمايد: هر كسى عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مىشود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» «1» و نمىفرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده برابر پاداش دارد. زيرا ميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت، فاصلهى زيادى است.
چنانكه در روايتى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: براى هر ذكرى، درختى در بهشت كاشته مىشود، شخصى گفت: پس ما در بهشت درختان زيادى داريم! حضرت فرمود: بله، ولى گاهى گناه و اعمالى از شما سر مىزند كه آن درختان را مىسوزاند. سپس آيه فوق را تلاوت فرمود. «2»
قرآن، حبط اعمال را، يك جا براى كفر و شرك آورده و يك جا براى بىادبى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، پس كيفر بىاحترامى به پيامبر، هموزن كيفر كفر و شرك است.
يكى از ياران پيامبر كه در حضور پيامبر بلند سخن گفته بود، هنگامى كه شنيد صداى بلند او سبب از بين رفتن و نابودى كارهاى خوب او مىشود، بسيار ناراحت شد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: صداى بلند تو براى خطابه و سخنرانى بود و حساب تو از ديگران جداست. «3»
در جملهى «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»، اين نكته نهفته است كه برخى اعمال آثار وضعى دارد و آن آثار وابسته به دانستن يا ندانستن ما نيست.
اگر انسان مايعى سمّى بخورد مسموم مىشود، گرچه گمان كند آب است. اگر به سيم برق دست بزنيم، دچار برق گرفتگى مىشويم، گرچه گمان كنيم برق ندارد. برخى گناهان، سبب
«1». انعام، 160.
«2». بحار، ج 8، ص 186.
«3». تفسير مجمعالبيان.
جلد 9 - صفحه 159
پيدايش قحطى، زلزله، كوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مىشود، گرچه خود انسان از عامل پيدايش اين آثار خبرى نداشته باشد.
گرچه بلند كردن صدا در مقابل پيامبر بىادبى به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه به خاطر مقام والاى آن حضرت، سبب حبط اعمال مىشود، ولى قرآن به ما سفارش كرده كه نسبت به همهى مردم ادب را رعايت كنيم و آرام سخن بگوييم. چنانكه لقمان عليه السلام به فرزندش مىگويد:
«وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» صداى خود را فرو گير و آرام سخن بگو. سپس صداهاى بلند را به صداى الاغ تشبيه كرده است: «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» «1»
مسئلهى صداى بلند و آلودگى صوتى، امروزه يكى از مشكلات جامعهى بشرى است كه گاهى به اسم عروسى، گاهى به اسم عزا، گاهى در مسجد و گاهى در كوچه و خيابان و زمين ورزش، آرامش را از مردم سلب مىكند.
نمونههاى بىادبى به پيامبر
الف: پيامبر اسلام در آستانهى رحلت، تقاضاى قلم و كاغذى كرد و فرمود: مىخواهم چيزى بگويم و بنويسيد كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد! در ميان حاضران خليفهى دوّم گفت:
بيمارى پيامبر شديد شده و سخنانش بىارزش است، شما قرآن داريد و نيازى به نوشتن نيست. سر و صدا به موافقت و مخالفت بلند شد. حضرت فرمود: برخيزيد و برويد. «2»
مرحوم علامه سيد شرفالدين، صاحب كتاب المراجعات، مىفرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزى نوشته نشد، ولى مىتوان خط نانوشته را خواند. زيرا با بررسى روايات خواهيم ديد كه پيامبر اين مطلب را بارها بيان فرموده است كه من از ميان شما مىروم و دو چيز گرانبها را به جا مىگذارم كه اگر به آن دو تمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو، قرآن و اهلبيت من هستند. «انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب الله و عترتى اهل بيتى» «3»
«1». لقمان، 19.
«2». صحيح مسلم، ج 3، ص 1259.
«3». وسائل، ج 27، ص 33.
جلد 9 - صفحه 160
پس در اينجا نيز مراد آن حضرت تمسّك به قرآن و اهلبيت بوده است.
ب: هنگامى كه امام حسن مجتبى عليه السلام شهيد شد و خواستند او را در كنار قبر جدّش رسولخدا صلى الله عليه و آله دفن كنند، عايشه جلوگيرى كرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداى مردم شد. امامحسين عليه السلام با تلاوت آيهى لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ ... مردم را امر به سكوت كرد و فرمود: احترام پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پس از مرگ حضرت نيز همچون زمان حيات او لازم است. «1»
مقدّسات در اسلام
در تمام دنيا با وجود عقائد مختلف، به بزرگان خود احترام خاصّ مىگزارند. شهرها، خيابانها، دانشگاهها، فرودگاهها، مدارس و مؤسسات را به نام آنان نامگذارى مىكنند. در اسلام نيز برخى افراد و حتّى برخى گياهان و جمادات قداست دارند.
در اسلام ريشهى قداست و كرامت هر چيزى، وابستگى آن به ذات مقدّس خداوند است و هر چه اين وابستگى بيشتر باشد، قداست هم بيشتر است و ما بايد احترام ويژهى آن را حفظ كنيم. امّا مقدّسات:
1. خداوند سرچشمه قدس است و مشركان كه ديگران را با خدا يكسان مىپندارند، در قيامت به انحراف خود اقرار خواهند كرد و به معبودهاى خيالى خود خواهند گفت: رمز بدبختى ما اين است كه شما را با پروردگار جهانيان يكسان مىپنداشتيم. «إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» «2»
در قرآن از تسبيح و تنزيه خداوند زياد سخن به ميان آمده است، يعنى ما بايد براى خدا آن احترام وقداستى را بپذيريم كه هيچگونه عيب ونقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلكه نام او نيز بايد منزّه باشد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» «3»
2. كتاب خدا نيز احترام و قداست ويژهاى دارد. وقتى خداوند قرآن را عظيم مىداند، «4» پس ما بايد آن را تعظيم كنيم، وقتى قرآن را كريم مىداند، «5» ما بايد آن را تكريم كنيم، و چون قرآن را مجيد مىداند، «6» ما بايد آن را تمجيد كنيم.
«1». تفسير نمونه.
«2». شعراء، 98.
«3». اعلى، 1.
«4». حجر، 87.
«5». واقعه، 77.
«6». ق، 1.
جلد 9 - صفحه 161
3. رهبران الهى، تمام انبيا و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و اهلبيت او، داراى مقام مخصوصى هستند كه در اين سوره پارهاى از آداب برخورد با آن حضرت بيان شده است: بر آنان پيشى نگيريم، بلندتر از آنان صحبت نكنيم و در آيات ديگر، فرمان صلوات بر پيامبر داده شده است. «1»
البتّه بايد به اين نكته توجّه كنيم كه پس از رحلت پيامبر نيز، زيارت آن حضرت «2» و زيارت و احترام جانشينان و ذريّه آن بزرگوار و تمام كسانى كه به گونهاى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد كه به فرمودهى روايات، جانشينان پيامبرند، بر ما لازم است. چنانكه در حديث مىخوانيم: كسى كه سخن فقيه عادل را رد كند، مثل كسى است كه سخن اهلبيت پيامبر عليهم السلام را رد كرده و كسى كه سخن آنان را رد كند، مثل كسى است كه سخن خدا را رد كرده باشد. «3»
نه تنها شخص پيامبران، بلكه آنچه مربوط به آنان است، قداست و كرامت دارد. در قرآن مىخوانيم: صندوقى كه موسى عليه السلام در زمان نوزاديش در آن نهاده و به دريا انداخته شده بود و پس از آن يادگارهاى موسى و آلموسى در آن نگهدارى مىشد، به قدرى مقدّس بود كه فرشتگان آن را حمل مىكردند و باعث پيروزى بر دشمنان مىشد. «4»
4. در اسلام، والدين از كرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به يكتاپرستى، احسان به پدر و مادر مطرح شده «5» و تشكّر از آنان، در كنار تشكّر از خداوند آمده است. «6»
احترام والدين تا آنجا است كه نگاه همراه با محبّت به والدين عبادت است و به ما سفارش
«1». احزاب، 56.
«2». در كتب متعدّد مانند كتاب تبرّك الصحابه نوشته آيةاللَّه احمدى ميانجى صدها نمونه ازاحترام اصحاب پيامبر به رسولخدا صلى الله عليه و آله در زمان حيات و بعد از رحلت ايشان ذكر شده است.
«3». بحار، ج 27، ص 238.
«4». بقره، 248.
«5». بقره، 83؛ نساء، 36؛ انعام، 151؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15.
«6». لقمان، 14.
جلد 9 - صفحه 162
شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهيد، سفرى كه سبب اذيّت آنان مىشود، حرام است و بايد در آن سفر نماز را كامل خواند.
5. در اسلام، بعضى زمانها مثل شب قدر، بعضى مكانها مثل مسجد، بعضى سنگها مثل حجرالاسود، بعضى آبها مثل زَمزم، بعضى خاكها مثل تربت امام حسين عليه السلام، بعضى لباسها مثل لباس احرام، مقدّس شمرده شده است و بايد براى آنها احترام خاصّى قائل شد.
در قرآن مىخوانيم: حضرت موسى به احترام وادى مقدّس، هنگام ورود به آنجا كفش خود را بيرون آورد. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» «1»
مسجدالحرام مكان مقدّسى است كه مشرك، حقّ ورود به آنجا را ندارد. «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ» «2»
محلّ عبادت و مساجد مقدّس است و هنگامى كه به مسجد مىرويد، زيبا و پاكيزه برويد.
«خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» «3» و فرد جُنُب و ناپاك، حقّ توقّف در مسجد را ندارد. «وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ» «4»
مسجد به قدرى عزيز است كه افرادى مثل حضرت ابراهيم، اسماعيل، زكريّا و مريم عليهم السلام مسئول تطهير آن بودهاند. «طَهِّرا بَيْتِيَ» «5» حتّى مادر مريم كه خيال مىكرد فرزندش پسر است، نذر كرد او را خادم مسجدالاقصى قرار دهد. «إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً» «6»
6. انسان با ايمان نيز داراى قداست وكرامت است، تا آنجا كه آبروى مؤمن از كعبه بيشتر است و آزار و غيبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى بعد از مرگ نيز نبش قبر او حرام است.
پیام ها
1- براى آموزش ادب به ديگران، ما نيز بايد آنان را مؤدّبانه صدا بزنيم. (در اين آيه خداوند مؤمنان را با جملهى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» صدا زده است.)
2- سفارش به احترام بزرگان، از زبان ديگران زيبا است. (در اين آيه پيامبر
«1». طه، 12.
«2». توبه، 28.
«3». اعراف، 31.
«4». نساء، 43.
«5». بقره، 125.
«6». آلعمران، 35.
جلد 9 - صفحه 163
نمىفرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كه سفارش مىكند بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد.) «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ»
3- مقام و موقعيّت افراد، در عمل آنان اثر دارد. (جسارت مؤمن نسبت به پيامبر، كيفر سنگينى دارد.) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا ... أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ
4- گاهى انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مىزند. «تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ «2»
بعد از آن حق تعالى به جهت تعليم مراسم ادب نهى فرمايد اصحاب را از بلند كردن صدا حضور پيغمبر كه:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: (تكرار ندا به جهت مبالغه در اتعاظ و دلالت بر استقلال است) اى كسانى كه ايمان آورديد به خدا و رسول، لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ: بلند نكنيد صداهاى خود را، فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِ: بالاى صداى پيغمبر، يعنى در وقت سخن گفتن آواز شما بلندتر از آواز پيغمبر مگردانيد، زيرا رفع صوت يا به قصد استخفاف است و آن مستلزم كفر باشد، و يا عدم ملاحظه ادب و آن متضمن خلاف تعظيم كه مأمور به است، و يا در مظان هر يك از آن.
وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ: و آشكار مسازيد مر او را بعض از گفتن، يعنى آن حضرت را به صداى بلند ندا مكنيد، كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ: مانند آشكارا خواندن بعض از شما مر بعض ديگر را، بلكه در وقت مخاطبه صداى خود را نسبت به صداى پيغمبر نرم سازيد، يعنى بايد صداى حضرت از صداى شما بلندتر باشد نه بعكس، تا رعايت حسن ادب را كرده باشيد و لوازم تعظيم و توقير آن حضرت را نموده باشيد. نزد بعضى مراد آنكه آن حضرت را به نام و كنيه كه حضرت محمد و احمد و محمود و ابو القاسم صلّى اللّه عليه و آله است مخوانيد چنانكه يكديگر را ندا كنيد، بلكه به كلمه تعظيم و تجليل او را خطاب كنيد مانند «يا ايها النبى يا ايها الرسول» و مؤيد اينست آنچه ابو حمزه ثمالى نقل
جلد 12 - صفحه 177
نموده كه از ابن عباس سبب نزول آيه را پرسيدند، گفت: جمعى از بنى العنبر كه اصحاب پيغمبر، ذرارى آنها را اسير كرده بودند، به مدينه در حجرات حضرت آواز دادند: يا محمد اخرج علينا، حضرت از سوء ادب آنها متأذى شد آيه نازل گرديد.
أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ: (متعلق به فعل منهى) يعنى باز ايستيد از آنچه نهى شدهايد به جهت كراهت داشتن شما از بطلان عمل خود و عدم ترتب ثواب بر آن، وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ: و شما نمىدانيد كه عملهاى شما كه جهر صوت است، باطل شد از حيث نداشتن ثواب، زيرا اگر وقوع عمل بر وجه تعظيم و توقير حضرت رسالت مىبود البته مستحق ثواب مىشديد، لكن چون خلاف آن به ظهور رسيد محروم از ثواب شديد.
ابن عباس نقل نموده: «قيس بن قيس» مردى جهرى الصوت بود، هرگاه سخن گفتى حضرت از صداى او متأذى شدى. چون اين آيه نازل شد بر سر راه حضرت نشسته مىگريست و مىگفت: خدا مىداند كه من هرگز به قصد استخفاف و بىادبى سخن نگفتم، مىترسم از آنها باشم كه رفع صوت نموده باشم. به خانه رفت و در را مقفل نمود و گفت: عهد كردهام تا خدا و رسول از من راضى نشود بيرون نيايم، و گريه و تضرع مىنمود. حضرت امر به احضار او فرمود، ثابت آمد گفت: من رفيع الصوت در مجلس شما تكلم مىكردم، مىترسم عمل من باطل شده باشد، توبه نمودم. حضرت فرمود: راضى نيستى كه در زندگى ستوده باشى و بر سبيل شهادت مقتول شوى و به بهشت روى. ثابت گفت: راضى شدم يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله) «1». و چون ثابت از رفع صوت تائب شد آيه نازل شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «1» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ «2» إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ «3» إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ «4»
وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد مقدّم نشويد پيش روى خدا و پيغمبرش و بترسيد از خدا همانا خدا شنواى دانا است
اى كسانيكه ايمان آورديد بلند مسازيد آوازهاتانرا بالاى آواز پيغمبر و بلند خطاب نكنيد او را در گفتار مانند بلند گفتن برخى از شما با برخى كه باطل شود كارهاتان و شما ندانيد
همانا آنانكه پست ميسازيد آوازهاشانرا نزد پيغمبر خدا آنگروه آنانند كه آزمود خدا دلهاشان را براى پرهيزكارى براى ايشان است آمرزش و پاداشى بزرگ
همانا آنانكه ميخوانند تو را از پشت حجرهها بيشترشان نمىيابند بعقل
و اگر آنها صبر كنند تا بيرون آئى بسويشان هر آينه بهتر است براى آنها و خدا آمرزنده مهربانست.
تفسير
گفتهاند مراد آنستكه اقدام بامرى ننمائيد تا خدا و پيغمبر تكليف شما را بيان نمايند يا رأى ندهيد پيش از آنكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم رأى دهد يا عمل عبادى را قبل از وقت انجام ندهيد يا قبل از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم جواب مسائلى را كه از آنحضرت سؤال ميكنند نگوئيد يا فرمانى قبل از او ندهيد يا سؤالى نكنيد تا او خود سخن گويد و امثال اينها و بنظر حقير تمام اين اقوال خلاف ظاهر و بىوجه است چون آيه در مقام بيان اصل عملى يا ايجاب اطاعت خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نيست بلكه در مقام آداب معاشرت با آنحضرت است و آيات بعد شاهد اين مدّعى است و
جلد 5 صفحه 37
ظاهرا تقدّموا بضمّ تاء و كسر دال كه قرائت مشهوره است بمعناى تقدّموا بفتح تاء و دال است كه آن نيز قرائت شده يعنى سبقت نگيريد در رفتن پيش روى پيغمبر خدا كه بمنزله سبقت بر خدا است در بىادبى و هتك حرمت و لازمه تقوى و پرهيزكارى اجتناب از آن است و براى مبالغه و تأكيد و مزيد اتّعاظ و استقلال و انفصال در ادب ديگرى كه دستور داده ميشود از اين ادب بغرض اهتمام بهر دو خطاب باهل ايمان تكرار شده تا مشعر باشد بآنكه لازمه ايمان تأدّب باين آداب است و فرموده تجاوز ندهيد صوت خودتان را در وقت مكالمه با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بر صوت آنحضرت بلكه خاموش و مؤدّب با او گفتگو كنيد و آنطور كه با خودتان بلند سخن ميگوئيد با او مخاطبه ننمائيد كه اگر چنين كنيد عمل شما از مرتبه كمال خود كه صدور با ادب است ساقط و اجر آن باطل خواهد شد و گناهكار هم ميشويد با آنكه خودتان متوجّه نيستيد بگناهتان و رفتن ثوابتان و أن تحبط مفعول له است يا تقدير كلام لأن تحبط يا مخافة أن تحبط ميباشد اينمعنى را براى حبط عمل در مجمع نسبت باصحاب ما داده و محتمل است مراد حبط اعمال عبادى آنها بكفر و ارتداد باشد در صورت توهين پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و بنا بر اين تقدير مخاقة أن تحبط متعيّن است و مراد از و انتم لا تشعرون آنستكه شما متوجه نيستيد كه توهين پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم موجب كفر و حبط اعمال است و كسانيكه مراعات اين ادب را نموده با پيغمبر خدا آهسته و ملايم صحبت نمايند آنانند كه امتحان نموده است خداوند دلهاى ايشانرا براى تقوى يا خالص نموده آنها را براى پرهيزكارى و مشمول مغفرت الهى و اجر بزرگ نامتناهى خواهند شد و آنكسانيكه از بيرون بيوتات مباركات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم آنحضرت را بآواز بلند ميخوانند بيشترشان مانند حيوانات بىعقل و شعورند و اگر آدم عاقل در ميان اين قبيل اشخاص بىادب پيدا شود خيلى كم است كه اتّفاقا اين عمل ناروا از او سر زده باشد و اگر آنها صبر كنند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بحال عادى بيرون آيد براى اجابت آنها بهتر است از تعجيل و ناراحت نمودن آنحضرت براى آنها چون موجب درك ثواب و نيل بجواب و رفع عتاب يا عقاب خواهد بود و اگر از روى غفلت يا خطاء و نسيان اين عمل از آنها بروز نموده باشد
جلد 5 صفحه 38
خدا آمرزنده و مهربان است و آنها را عقاب نميفرمايد و مؤيّد معناى مذكور براى آيه اولى است شأن نزوليكه قمّى ره در اينمقام نقل نموده و آن آنستكه وفد بنى تميم مىآمدند نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و چون به در حجره آنحضرت ميرسيدند توقف مينمودند و فرياد ميزدند يا محمّد بيرون بيا نزد ما و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون ميآمد پيشى ميگرفتند بر او در رفتار و چون با او گفتگو ميكردند بلندتر ميكردند صوت خودشان را از صوت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ميگفتند يا محمد در اين باب چه ميگوئى همانطور كه با خودشان سخن ميگفتند پس خداوند اين آيات را نازل فرمود و شأن نزولهاى ديگرى هم نقل شده كه با نقل قمّى ره كه از امام است حاجت بذكر آنها نيست و رحمت و مغفرت خدا شامل حال توبه كنندگان و قاصرين در اين گناه ميباشد چنانچه از ابن عبّاس ره نسبت بثابت بن قيس نقل شده كه قصورا اين عمل از او صادر شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم وعده عاقبت بخيرى و بهشت باو داد و او را از تزلزلى كه داشت نسبت بحبط عملش بيرون آورد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرفَعُوا أَصواتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعضٍ أَن تَحبَطَ أَعمالُكُم وَ أَنتُم لا تَشعُرُونَ «2»
اي كساني که ايمان آوردهايد بلند نكنيد صدايتان را يعني داد نزنيد فوق صداي نبي و بلند با او صحبت نكنيد مثل اينكه با يكديگر صحبت ميكنيد که موجب حبط اعمال و عبادات شما ميشود و حال آنكه نميفهميد.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرفَعُوا أَصواتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبِيِّ بايد براي احترام نبي با كمال خضوع و خشوع سبك صحبت كرد و فرياد سر نبي نزد و ظاهر نهي تحريم است و احترام و تواضع نسبت باو واجب است چنانچه گذشت که فرمود وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ فتح آيه 9.
وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعضٍ او را باسم صدا نزنيد بگوئيد يا محمّد يا احمد چنانچه يكديگر را صدا ميزنيد بلكه بيا رسول اللّه يا خيرة اللّه يا صفي اللّه و امثال اينها آنهم بفرياد و جهر صوت نباشد بلكه مطلقا مذموم است چنانچه در وصاياي لقمان گذشت: وَ اقصِد فِي مَشيِكَ وَ اغضُض مِن صَوتِكَ إِنَّ أَنكَرَ- الأَصواتِ لَصَوتُ الحَمِيرِ لقمان. آيه 18.
أَن تَحبَطَ أَعمالُكُم از اينکه جمله استفاده ميشود که فرياد كردن و بلند با پيغمبر صحبت كردن موجب كفر ميشود زيرا كفر حبط اعمال ميكند.
وَ أَنتُم لا تَشعُرُونَ بسا انسان كافر ميشود و خيال ميكند که مؤمن است مثل بسياري از كارهاي امروزه.
223
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 2-
شأن نزول: ص: 493
گروهی از طایفه «بنی تمیم» و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامی که داخل مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله گشتند صدا را بلند کرده، از پشت حجرههائی که منزلگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود فریاد زدند: «یا محمّد اخرج الینا ای محمد! بیرون بیا».
این سر و صداها و تعبیرات نا مؤدبانه، پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را ناراحت ساخت هنگامی که بیرون آمد گفتند: آمدهایم تا با تو مفاخره کنیم! اجازه ده تا «شاعر» و «خطیب» ما افتخارات قبیله «بنی تمیم» را بازگو کند، پیامبر اجازه داد.
نخست خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالی طائفه «بنی تمیم» مطالب بسیاری گفت.
پیامبر به «ثابت بن قیس» «1» فرمود: پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بلیغی در جواب آنها ایراد کرد.
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعاری در مدح این قبیله گفت که «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان پاسخ کافی به او داد.
در این موقع پیامبر صلّی اللّه علیه و اله برای جلب قلب آنها دستور داد هدایای خوبی به آنها دادند آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند و به نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله اعتراف کردند.
تفسیر:
این آیه اشاره به دستور دوم کرده، میگوید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن نگوئید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا میکنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمیدانید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا
(1) «ثابت بن قیس» خطیب انصار و خطیب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود، همان گونه که «حسان بن ثابت» شاعر حضرت بود.
ج4، ص494
أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
پیامبر صلّی اللّه علیه و اله که جای خود دارد این کار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نیز مخالف احترام و ادب است.
بدیهی است اگر این گونه اعمال به قصد توهین به مقام شامخ نبوت باشد موجب کفر است و بدون آن ایذاء و گناه.
در صورت اول، علت حبط و نابودی اعمال روشن است زیرا کفر علت حبط (از بین رفتن ثواب عمل نیک) میشود.
و در صورت دوم نیز مانعی ندارد که چنین عمل زشتی باعث نابودی ثواب بسیاری از اعمال گردد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.